آتش دوزخ ز ما تردامنان رنگی نداشت
آن‌چه ما را سوخت آنجا، خجلت تقصیر بود
​​​​​​​کلیم کاشانی

آرام دل و مونس جانم بودی
رفتی و هر آن‌چه با تو گفتم، همه رفت

مهستی گنجوی

آن‌که خبردار شد زکیش محبت
کار ندارد به هیچ مذهب و ملت

​​​​​​​فروغی بسطامی


آه! کز بهر وصال دلبران، جز جان و دل 
سیم و زر هم باید و من در بساطم آه نیست

​​​​​​​حبیب‌الله میکده

آئینه را بگیر و تماشای خویش کن
سوی چمن به عزم تماشا چه می‌روی؟

هلالی جغتایی

آن عهد که با تو بسته بودم
یاد است مرا، تو را فراموش 

​​​​​​​شیخ‌الرئیس قاجار

آنجا که عشق خیمه زند، جای عقل نیست​​​​​​​
غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی

سعدی

آنچه می‌جست از درخت وادی ایمن کلیم
همت منصور، بی‌زحمت زچوب دار یافت

صائب تبریزی

آخرالامر، گِل کوزه‌گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی

حافظ شیرازی

آفتابی زکمین دل ما جلوه نمود
همچو شبنم، همه‌تن غارت دیدار شدیم 

ناصر علی سرهندی

آه من و آتش، گل یک باغچه بودند
من از دل و شمع از سر دستار برآورد

اختری یزدی

آن‌روز که کار همه می‌ساخت خداوند
ما دیر رسیدیم و به جایی نرسیدیم

مسیح کاشانی

آتش از خانه همسایه درویش مخواه 
کانچه بر روزن او می‌گذرد، دود دل است

سعدی 

آسمان شو، ابرشو، باران ببار 
آب اندر ناودان ناید به کار

مولانا

آتش بگیر تا که بدانی چه می‌کشم 
احساس سوختن به تماشا نمی‌شود

مهدی سهیلی

آن سروران که تاج سر خلق بوده‌اند
اکنون نظاره کن که همه حاک پا شدند

امیر خسرو دهلوی

آن‌چنان منتظرم در ره شوق 
که اگر زود بیایی، دیر است 

مرتضی‌قلی‌خان شاملو

آنان‌که با خدنگ جفای تو خو کنند
تیری نخورده تیر دگر آرزو کنند

جمشیدخان ترکستانی

آن‌را که به زلف تو دل آویخته باشد 
گر ملک جهانش رود از دست، غمی نیست

​​​​​​​غمام همدانی

آتشین باد مرا ، بستر اگر بی‌یادت 
می‌نهم هیچ شب از عشق تو سر بر بالین

فارسی خجندی

آدمی باید که بی‌حالت نباشد هیچ‌گاه 
گر لب خندان نباشد، چشم گریان هم خوش است

مردمی مشهدی

آسوده‌دلان را ره از این پرده برون است
این نغمه برای دل شوریده‌سران زن

کامل جهرمی

آدمیزادی که می‌گویند، اگر این مردمند!
ای خوشا جایی که آن‌جا خود نباشد آدمی

صفائی نراقی

آرام و عافیت را گر کس نشانه جوید
آن در دَمِ نهنگ است، این در دهان اژدر

مشیرالملک شیرازی

آگه نشد کسی ز بهار و خزان ما
مانند گلبنی که به ویرانه گل کند

شیدای تکلو


آنقدر گرم است بازار مکافات عمل
چشم اگر بینا بُوَد، هر روز روز محشر است

صائب تبریزی

آرزو در طبع پیران از جوانان هست بیش
در خزان یک برگ چندین رنگ پیدا می‌کند

طاهر وحیدالزمانی
​​​​​​​
آه اگر مستی نمودی هر حرامی چون شراب
آن‌زمان معلوم می‌شد در جهان هشیار کیست

صائب تبریزی

آدمی را دشمنی بدتر نمی‌باشد ز مال
مغز، آخر بر شکستن می‌دهد بادام را 

سرخوش لاهوتی

آشنایی کهنه چون گردید بی‌لذت بود
کوزۀ نو یک دو روزی سرد سازد آب را

سالک یزدی

آدمی پیر چو شد، حرص جوان می‌گردد
خواب در وقت سحرگاه گران می‌گردد

صائب تبریزی

آفاتِ فلک بهر مکافات من و توست 
بد کی رسد آن را که سزاوار نباشد؟

کامل جهرمی

آن‌کس که مایه‌دار بود، خودنمای نیست
هرگز کسی گلی به سر باغبان ندید
کلیم کاشانی

آخرالامر، لگدکوب نماید همه را 
توسن عمر، مپندار که رام من و توست 
فضل‌الله گرگانی

آن‌چنان کز صفر گردد رتبه اعداد بیش
پایۀ این ناکسان از هیچ بالا رفته است
میرمعصوم تسلّی

آتش مزن به خرمن هستی عاشقان 
شمع این بنا نهاد و شبی را سحر نکرد
امان‌الله صوفی

آن‌که دائم هوس سوختن ما می‌کرد
کاش می‌آمد و از دور تماشا می‌کرد

طاهری نائینی

آن‌که در مدرسه یک عمر بیاندوختمی
به یکی عشوه ساقی همه بفروختمی 

حاج ملا هادی سبزواری

آن لاله‌رخ که سوخت دل من به داغ او 
روشن بود همیشه الهی چراغ او 

رمضان فنائی

آن‌که در نعمت و در راحت و آسایش زیست
مردنش زین‌همه شک نیست که دشوار آید
سعدی

آسمان در چشم ما، دود و بخاری بیش نیست
سربه‌سر روی زمین مشت غباری بیش نیست
صائب تبریزی

آسمان هرگز نمی‌گردد به کام اهل دل
دانۀ رزقی نمی‌ریزد خود از غربال‌ها
محمد معلم 

آمد آما در نگاهش آن نوازش‌ها نبود
چشم خواب‌آلوده‌اش را مستی رویا نبود
ابوالحسن ورزی

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست، خدایا به سلامت دارش
حافظ

آن تجلی که زحسن تو به عالم تابید
ای بسا شعله که بر جان بنی آدم زد
غیبی مازندرانی

آسمانا! دلم از اختر و ماه تو گرفت
آسمان دگری خواهم و ماه دگری
​​​​​​​محمد جواد تربتی

آئینه گشت سینۀ ما از فروغ عشق
شد جلوه‌گاه صورت و معنی نهان ما 

برهمن لاهوری

آن‌جا که جهل مایۀ تمکین و سروری است
باشد به روز کردم دانا گریستن 

جواهری وجدی

آب کم جو، تشنگی آور به دست
تا بجوشد آب از بالا و پست
 

مولانا

آن را که در سرا چو تو شوخی سمن‌بر است
فارغ دل از تفرج سرو و صنوبر است
عطارد شیرازی

آهو نبُوَد دل که چو بگریخت بیاید 
چون از کف صیاد جهیدیم، جهیدیم 
عاری بندرعباسی

آب در کشتی هلاک کشتی است 
آب در بیرون کشتی پُشتی است
مولانا 

آگهی سنگین‌دلان را نیست از اطوار خویش
کی کسی افتد به فکر وضع ناهموار خویش؟
ظهیرای لاهیجی

آنان که چو تیر از هدف چرخ گذشتند
در قبضۀ حکم تو شکستند کمان‌ها

محمدشریف تجرید

آزاده را جفای فلک بیش می‌رسد
اول بلا به عاقبت‌اندیش می‌رسد

امیری فیروزکوهی

این چه رنگ است که گه شیشه گهی سنگ شوی
هیچ رنگی به از این نیست که بی‌رنگ شوی

لسانی شیرازی

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم

حافظ

از مکافات عمل هیچ‌کس ایمن نبود 
هر که را شحنه رها کرد، خدا می‌گیرد

احسان

از بیم ملامت رهم از میکده بسته است
از خانۀ ما کاش به میخانه دری بود

دهقان اصفهانی

اگر صد سال گبر آتش فروزد
اگر یکدم بر افتد، بسوزد

سعدی

اندرون از طعام خالی دار
تا در او نورِ معرفت بینی

سعدی

اگر عنقا ز بی‌برگی بمیرد
شکار از چنگ گنجشکان نگیرد

سعدی

از غلاف هوس نفس بر آنیم چو شمع
تا یکی در پس این پرده بود جوهر ما؟

جویای کشمیری

اگر جایی است در خورد تماشا
بُود تنها بساط خون به دل‌ها

نوذر پرنگ

از شمع سه‌گونه کار می‌آموزم
می‌گریم و می‌گدازم و می‌سوزم

​​​​​​​مسعود سعد سلمان

از بس کتاب در گرو باده داده‌ایم
کامروز خشت میکده‌ها از کتاب ماست

صائب تبریزی

این‌که گاهی می‌زدهم بر آب و آتش خویش را 
روشنی در کار مردم بود، مقصودم چو شمع 

صائب تبریزی

اشک من است در هوس موی و روی تو 
هر شبنمی که در شب مهتاب می‌چکد

عیشی شیرازی

اشکی که از دل تو نشوید غبار دل
خاکش به‌سر اگرچه جگرگوشۀ دل است

شیخ زاهد گیلانی

افسوس که تا بوی گلی بود به گلزار
صیاد نیاویخت ز گلبن قفس ما
 
غیرت اصفهانی

از بیابان عدم تا سر بازار وجود
به تلاش کفنی آمده عریانی چند

ناصرعلی سرهندی

ای ساکنان کوی خرابات همتی
من می‌روم به کعبه شما را دعا کنم

آقارضی مسرور

این‌که هرسو می‌کشم با خود، نپنداری تن است
گور گردان است و در او آرزوهای من است

سیمین بهبهانی

اظهار عشق را به سخن احتیاج نیست
چندان که شد نگه‌به‌نگه آشنا، بس است

صائب تبریزی

این‌جا غم محبت، آن‌جا سزای عصیان
آسایش دو گیتی بر ما حرام کردند

جزئی خراسانی

افروختن و سوختن و جامه‌دریدن
پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت

طالب آملی

ای دوست بر جنازۀ دشمن چو بگذری
شادی مکن که بر تو همین ماجرا رود

سعدی

اول همه تو بودی و آخر همه تویی
این لاف هستی دگران در میانه چیست؟

عبدالرحمان جامی

از درون تو بُوَد تیره جهان چون دوزخ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت

صائب تبریزی

از بوریای زاهدان بوی ریا آید به جان 
بهر نماز عاشقان باشد مصلای دگر

نور جهان

ای بسا ریش سفید و دل چو قیر
ای بسا ریش سیاه و دل منیر

مولانا 

ای‌که دانی به یقین خشت شود قالب تو 
از چه بیهوده نهی خشت همی بر سر خشت؟

وثوق‌الدوله

از بهر آن‌که خلق ندانند حال من
یک‌عمره خنده کردم و پنهان گریستم

حیرت

اگر خدای نباشد ز بنده‌ای خشنود
شفاعت همه پیغمبران ندارد سود

سعدی

ای برادر تو فقط اندیشه‌ای
مابقی خود استخوان و ریشه‌ای

مولانا

از مروت نیست منع زاهدان از زهد خشک 
هیچ بینا کور را از کف عصا نگرفته است

صائب تبریزی

از پند تو ای خواجه چه سود است که ما را 
هر نقش که نقاش ازل کرده همانیم 

حکیم سنائی

اگر اسیر سیه‌چرده‌ای شدیم به‌جاست
دل شکستۀ ما مومیایی‌ای می‌خواست

ستار تبریزی

انگشت مزن بر دل پر حوصلۀ ما
بگذار که سربسته بماند گلۀ ما 

ذوقی اردستانی

از هرچه غیر اوست چرا نگذری؟ شعیب!
کافر برای حاطر بت از خدا گذشت

خواجه شعیب 

الفت میانۀ من و غم‌های عشق تو
جایی رسیده است که من هیچ‌کاره‌ام

میرزا صالح نصرآبادی

افسرده گشت گرمی هنگامۀ عذاب
گشتیم بس‌که آب ز شرم گناه‌ها

میرزا رضی خراسانی

از صحبت صوفی‌منشان سوخت دماغم
ای باده‌پرستان، ره میخانه کدام است؟

حزین لاهیجی

از دست روزگار پیاپی خورد قفا
آن بی‌ادب که دست به روی پدر زند

محمدعلی صاعدی

ای که در رفتن شتاب تیر دارد عمر تو
چون کمان بهر که می‌سازی منقّش خانه را؟

فروغی کشمیری

از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نیست
سخت کار ما بُود کز ما خدا برگشته است

اشراق اصفهانی

اشکم نماند بس‌که به راه تو ریختم
آید به جای اشک دلم در قفای اشک

خاکسار هندی

امشب به هیچ‌وجه دلم وا نمی‌شود 
گویا که خاطر کسی از من گرفته است

​​​​​​​حسن‌خان شاملو

امید وصل تو نگذاشت تا دهم جان را 
وگرنه روز فراق تو مردن آسان بود

اسیر رازی
​​​​​
​​​​​​​​​​​​​​​​

فرزانه وکیلی

مدرس حرفه‌ای زبان انگلیسی و ممتحن ماک آیلتس با 15 سال سابقه

دکتر لیلا زرگری

تدریس حرفه‌ای زبان انگلیسی با 24سال سابقه، استاد دانشگاه

کارنامک فزرانه وکیلی
کارنامک دکتر لیلا زرگری

راحله لطافت

تدریس حرفه‌ای زبان انگلیسی

حسن شاسواری

تدریس خصوصی ریاضیات و فیزیک دبیرستان